نابغه کوچولوی من
خدای مهربونم شکرت دیروز (٣٠ دی ١٣٩٢) تو تقویم حوادث زندگی من قطعا به عنوان یه روز خاص و به یادموندنی به یادگار میمونه پسر گلم، پرهام خوشگلم دیروز که از سر کار اومدم خونه و بغلش کردم همون حین که تو اغوشم بود برای اولین بار آروم تو گوشم گفت : " دوسد دا... " یعنی دوست دارم فقط خدا میدونه حس من لحظه شنیدن این جمله کوتاه چی بود ،چنان احساس سرخوشی وجودمو فراگرفت که تا حالا تجربه ش نکرده بودم حس کردم ثمره زحماتمو چشیدم حس کردم پسرم واقعا بزرگ شده و همه سختیهایی که کشیدم تو این مدت به یه نتیجه مطلوب رسیده... خیلی عالی بود ... خیلی .... فقط میتونم بگم خدایا شکرت و ازش بخوام کمک کنه همه چنین لحظه شیرینی رو بچشن. ...
نویسنده :
مرجان
14:31